🍃[P10) [The life)
کمی صبر
نور در راه است...
با مکث دستم رو ب صفحه ی گوشی نزدیک کردم و شروع ب ظبط کردم.
+عاا س..سلام من کیم یونجی هستم
راستش..
من ی بازموندم
یا شاید تنها فرد سالم تو این ساختمون
الان تقریبا ۱ روزه ک من تو خونه قرنطینه شدم و...
نگاهی ریز ب مواد غذایی ای ک گوشه ای از اشپز خونه تلنبار شده بودن انداختم.
+و... خب... راستش
غ..غذایی ندارم ن غذا و ن آب و خب نمیدونم ک تا چ...چه ز..زمانی میتونم زنده بمونم...
دروغ! من دروغ گفتم! در مورد آب ک خب ن
ول در مورد غذا....
اگه صرفه جویی کنم
اونقدر غذا دارم ک حداقل تا ۲۰ یا ۳۰ روز بتونم زنده بمونم.
اما... شاید واقعا دروغ لازمه...
برای بقا!
+پ..پسر خالم عضو ارتشه! ه..هان سه هون، م..مطمئنا منو م...میشناسه
از بچگی رابطه ی چندان خوبی با سه هون نداشتم. زمانیکه خانواده ی کیم تازه ب فرزند خوندگی قبولم کرده بودن
تنها هم بازیم سه هون شده بود
اما.. وقتی بزرگتر شد اخلاقش عوض شد. مسخرم میکرد، سر ب سرم میذاشت، تحقیرم میکرد...
اخر سرم ی بار سر همین کاراش حرص کردم و هولش دادم
بد خورد زمین و شدیدا اسیب دید!
ازون موقس ک خودش و خانوادش زیاد دل خوشی ازم ندارن.
منم همینطور...
+خ..خواهش می..میکنم کمکم کنید هقق واقعا نمیدونم تا کی قراره زنده بمونم
لطفا ب کمکم بیاید هق هقق
گریه با کمی چاشنی مظلوم نمایی بهترین راه حل✔
اشکام رو پاک کردم و در حالی ک نشسته بودم ب نشانه ی احترام کمی خم شدم.
+تحمل کنید و لطفا زنده بمونید (لبخند)
با لبخند کمرنگی ویدیو رو قطع کردم و منتظر شدم تا پست شه.
+زنده بمونید... هه اخرین تلاش برای دلگرمی دادن ب مردم، مسخرس!🗿
گوشی رو روی مبل پرت کردم و از جا بلند شدم.
با اینک لباسامو عوض کرده بودم ول بازم بوی خون بینیمو قلقلک میداد.
قلقلک؟! چرا احساس میکنم داره ازین بو خوشم میا...
+هی بسه دختر! (با صدای بلند) چی داری میگی با خودت؟!
چقدر گشنمه...
ب سمت اشپز خونه رفتم و ی بسته رامیون برداش..
+هی صبر کن ببینم.. اب نداریم!
با بی حوصلگی رامیون رو روی زمین پرت کردم و تکه ای نون از توی یخچال برداشتم.
+ینی قراره برق و گازم قطع کنن؟! هوففف
روی زمین نشستم، میخواستم اولین تکه ی نون رو توی دهنم بزارم
ک جسمی سنگین خودش رو ب در کوبید!
بی درنگ از جا پریدم
+ن...نه خوا..خواهش میکنم (صدای اروم)
بار دیگ خودش رو ب در کوبید
جیغ بلندی کشیدم و ب سمت پذیرایی پا تند کردم.
=هی کسی اونجاسس؟؟ خواهش میکنم مارو نجات بدینن! (با صدای بلند)
+چ..چی! ت..تو کی هستی ازینجا برو! (با صدای بلند)
صدایی ک از پشت در میومد صدای ی زن بود. ول ما؟ کسی باهاشه؟
=خواهش میکنم درو وا کن باهم حرف میزنیمم (داد)
زن بی درنگ دستش رو ب در میکوبید، جیغ میزد... و این توجه زامبیا رو ب خودش جلب میکرد.
+و..و...واحد بغلی خ..خالیه درشم بازه ب..برو اونجاا بروو (داد)
=الان میاننن خواهش میکنم این درو باز کننن (داد)
با هر باری ک دستاش رو ب در میکوبید و جیغ و داد میکرد صدای دویدن موجی از جمعیتی ک خوب میدونستم چین و دارن ب کجا میان زیاد میشد.
وایسا ببینم ی چیزی غلطه! صدام رو کمی اوردم پایین.
+ه..هی ت..تو... ت..تو از ک.کجا فهمیدی ی ادم اینجاس؟
و داد...
+از کجا فهمیدی من زامبی نیستم لعنتییی (داد)
=هی عوضی درو وا کنننن میکشمت تیکه تیکه میکنمم (با داد)
صدای جیغ زن جاش رو ب غرش و خر خر داد. شخصی ک پشت در قرار داشت وحشی شده بود و خودشو ب در میکوبید.
دست خودم نبود جیغ بنفشی کشیدم و خودمو رو توی اتاق پرت کردم، با تمام سرعتی ک داشتم درو بستم و پشت در اتاق نشستم.
+عوضی برو هقق هق (داد و گریه)
با هر باری ک داد و جیغ زن بیشتر میشد و گریه های منم شدت میگرفت.
دیوونه شده بودم! گوشامو گرفته بودم و بلند بلند گریه میکردم.
ینی واقعا میتونم ازین مخمصه خلاص شم؟...
حضور ذهن ندارم واقعا🗿💔
نور در راه است...
با مکث دستم رو ب صفحه ی گوشی نزدیک کردم و شروع ب ظبط کردم.
+عاا س..سلام من کیم یونجی هستم
راستش..
من ی بازموندم
یا شاید تنها فرد سالم تو این ساختمون
الان تقریبا ۱ روزه ک من تو خونه قرنطینه شدم و...
نگاهی ریز ب مواد غذایی ای ک گوشه ای از اشپز خونه تلنبار شده بودن انداختم.
+و... خب... راستش
غ..غذایی ندارم ن غذا و ن آب و خب نمیدونم ک تا چ...چه ز..زمانی میتونم زنده بمونم...
دروغ! من دروغ گفتم! در مورد آب ک خب ن
ول در مورد غذا....
اگه صرفه جویی کنم
اونقدر غذا دارم ک حداقل تا ۲۰ یا ۳۰ روز بتونم زنده بمونم.
اما... شاید واقعا دروغ لازمه...
برای بقا!
+پ..پسر خالم عضو ارتشه! ه..هان سه هون، م..مطمئنا منو م...میشناسه
از بچگی رابطه ی چندان خوبی با سه هون نداشتم. زمانیکه خانواده ی کیم تازه ب فرزند خوندگی قبولم کرده بودن
تنها هم بازیم سه هون شده بود
اما.. وقتی بزرگتر شد اخلاقش عوض شد. مسخرم میکرد، سر ب سرم میذاشت، تحقیرم میکرد...
اخر سرم ی بار سر همین کاراش حرص کردم و هولش دادم
بد خورد زمین و شدیدا اسیب دید!
ازون موقس ک خودش و خانوادش زیاد دل خوشی ازم ندارن.
منم همینطور...
+خ..خواهش می..میکنم کمکم کنید هقق واقعا نمیدونم تا کی قراره زنده بمونم
لطفا ب کمکم بیاید هق هقق
گریه با کمی چاشنی مظلوم نمایی بهترین راه حل✔
اشکام رو پاک کردم و در حالی ک نشسته بودم ب نشانه ی احترام کمی خم شدم.
+تحمل کنید و لطفا زنده بمونید (لبخند)
با لبخند کمرنگی ویدیو رو قطع کردم و منتظر شدم تا پست شه.
+زنده بمونید... هه اخرین تلاش برای دلگرمی دادن ب مردم، مسخرس!🗿
گوشی رو روی مبل پرت کردم و از جا بلند شدم.
با اینک لباسامو عوض کرده بودم ول بازم بوی خون بینیمو قلقلک میداد.
قلقلک؟! چرا احساس میکنم داره ازین بو خوشم میا...
+هی بسه دختر! (با صدای بلند) چی داری میگی با خودت؟!
چقدر گشنمه...
ب سمت اشپز خونه رفتم و ی بسته رامیون برداش..
+هی صبر کن ببینم.. اب نداریم!
با بی حوصلگی رامیون رو روی زمین پرت کردم و تکه ای نون از توی یخچال برداشتم.
+ینی قراره برق و گازم قطع کنن؟! هوففف
روی زمین نشستم، میخواستم اولین تکه ی نون رو توی دهنم بزارم
ک جسمی سنگین خودش رو ب در کوبید!
بی درنگ از جا پریدم
+ن...نه خوا..خواهش میکنم (صدای اروم)
بار دیگ خودش رو ب در کوبید
جیغ بلندی کشیدم و ب سمت پذیرایی پا تند کردم.
=هی کسی اونجاسس؟؟ خواهش میکنم مارو نجات بدینن! (با صدای بلند)
+چ..چی! ت..تو کی هستی ازینجا برو! (با صدای بلند)
صدایی ک از پشت در میومد صدای ی زن بود. ول ما؟ کسی باهاشه؟
=خواهش میکنم درو وا کن باهم حرف میزنیمم (داد)
زن بی درنگ دستش رو ب در میکوبید، جیغ میزد... و این توجه زامبیا رو ب خودش جلب میکرد.
+و..و...واحد بغلی خ..خالیه درشم بازه ب..برو اونجاا بروو (داد)
=الان میاننن خواهش میکنم این درو باز کننن (داد)
با هر باری ک دستاش رو ب در میکوبید و جیغ و داد میکرد صدای دویدن موجی از جمعیتی ک خوب میدونستم چین و دارن ب کجا میان زیاد میشد.
وایسا ببینم ی چیزی غلطه! صدام رو کمی اوردم پایین.
+ه..هی ت..تو... ت..تو از ک.کجا فهمیدی ی ادم اینجاس؟
و داد...
+از کجا فهمیدی من زامبی نیستم لعنتییی (داد)
=هی عوضی درو وا کنننن میکشمت تیکه تیکه میکنمم (با داد)
صدای جیغ زن جاش رو ب غرش و خر خر داد. شخصی ک پشت در قرار داشت وحشی شده بود و خودشو ب در میکوبید.
دست خودم نبود جیغ بنفشی کشیدم و خودمو رو توی اتاق پرت کردم، با تمام سرعتی ک داشتم درو بستم و پشت در اتاق نشستم.
+عوضی برو هقق هق (داد و گریه)
با هر باری ک داد و جیغ زن بیشتر میشد و گریه های منم شدت میگرفت.
دیوونه شده بودم! گوشامو گرفته بودم و بلند بلند گریه میکردم.
ینی واقعا میتونم ازین مخمصه خلاص شم؟...
حضور ذهن ندارم واقعا🗿💔
۹.۴k
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.